۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

این کمدی هایی که دیگر نمی خندانند!

خسته شدیم از این همه شیعه بازی. من یکی دیگه خندم نمیگیره. فاطمه زهرا؟ خوب چی مثلا خوب که چی؟ همچین میگه یا فاطمه زهرا! بابا طرف 9 سالش بوده شوهر کرده چارسال بعدشم افتاد مرد! ما یه همسایه داریم اسمش هست بیبی گلنار. این 9 سالش بوده تا الان که نهصد سالشه و امیدوارم نهصد سال دیگه هم همینطوری کله خراب زندگی کنه، همش رخت میشسته و بچه میزاییده! از لاکپشت بیشتر زاییده. تازه انقد بدبختی کشیده که هر بار میاد به مامانم میگه کلی مامانم براش گریه میکنه. چروک تو صورتش داره اندازه درکه! خوب اگه به بدبختیه که اینو صدا بزنید تا این بهتون بیلاخ بده. هرچی نباشه بیلاخش خودیه.
حسین؟! خوب که چی مثلا؟ چیکار کنیم حالا؟ به تخمم که حسین! و همینطور اون یاران مهبل مبهوتش (همون کس گیج خودمون). آقا جان، خنده دار نیست دیگه! یه بار بخندیم دو بار بخندیم! چقدر میگی حسین؟ حتی وقتی میزنی تو سر خودت صدای بز میدی بازم دیگه خندم نمیگیره. برید یه مدت کامبوج از اون مذاهب اونجا یاد بگیریید. انقد خوبه! این آخریا تو خورشت قیمه مفتی گدا نوازیتونم خوب ملات نمیریزین. ولی یه بار این آخریا یکی گفت من سگ سگ سگ سگ سگ درگاه ابولفضلم کلی خندیدم. کلا ابولفضل از بقیه بهتره. یه بارهم رفته بود دروازه واساده بود تو تیم بهشت به گا داده بود بازی رو. حالا جو گیر نشین همش ابولفضل بگید ها.
یا حضرت علی اصغر! باورتون نمیشه که من به اینم دیگه خندم نمیگیره. یه هیئت سر کوچه داییم اینا بود که نوشته بود هیئت وفاداران به علی اصغر! خوب نیست آدم به بیماری دیگران بخنده. ولی با این وجود نخندیدن من به دلیل انسان دوستی نیست. فقط چون عادت کردم دیگه نمیخندم به این بیعت کنندگان با بچه ای که زیر خودش پی پی میکنه!
جدیدن به این لقبهای آخوندا بیشتر میخندیدم. مثلا دامت برکاته. همیشه فک میکردم یعنی دادم بترکاننت! یا مثلا مدض... چی چی؟ بلدم بگم ولی نمیتونم بنویسمش. تو مایه های دنبه زمخت و عالی! این حیاتی هم دیگه اصلا حرفای خنده دار نمیزنه تو اخبار. یعنی میزنه ها. بیچاره هرکاری میکنه من خندم نمیگیره. احمدی نژادم دس تو دماغش کرد خندم نگرفت. یعنی چی آخه؟ خوب تنوعی چیزی!
سلام اله علیها هم حتی دیگه خنده دار نیست! اینم بلد نیستم بنویسم ولی میتونم بگم. یه روز از جلو یک بیمارستان رد می شدم دیدم رو دیوار روبروش نوشته بود تربت حسین داروی همه دردها است. مثلا این خوب بود یه کم ولی فقط در حد یه لبخند.
حالا همه اینا به کنار، امروز بعد از یک ماه سفر اجباری اومدم ایران بلوتوث اون پسر جوون تو میدون کاج رو دیدم. هرچی خندیده بودم از دماغم در اومد. بعد گفتم بیام اینجا بگم ریدم به همه اون بالایی ها که دیگه خندم نمیگیره بهشون!